رگبار
جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۱ ب.ظ
تو عمرم تا حالا بارونی به این شدن ندیده بودم، سیل آسا همراه با طوفان و رعد و برق
هر لحظه فکر میکردم سیل میاد و خونه رو سرمون خراب میشه
اصلن واسه مردن آماده نبودم
تو تاریکی نشسته بودم و دعا میخوندم
صلوات و آیت الکرسی...
بعد از یک ساعت همه چی تموم شد،
صدای آدما و ماشین به گوش میرسید، صدای زندگی، صدایی که تا چند لحظه پیش طوفان در خودش خفه کرده بود
آرمش دوباره حکم فرما شد و من تا صبح خوابیدم
یادم رفت که با خودم قرار گذاشتم زندگی کنم
ما آدما چقدر زود فراموش میکنیم...
هر لحظه فکر میکردم سیل میاد و خونه رو سرمون خراب میشه
اصلن واسه مردن آماده نبودم
تو تاریکی نشسته بودم و دعا میخوندم
صلوات و آیت الکرسی...
بعد از یک ساعت همه چی تموم شد،
صدای آدما و ماشین به گوش میرسید، صدای زندگی، صدایی که تا چند لحظه پیش طوفان در خودش خفه کرده بود
آرمش دوباره حکم فرما شد و من تا صبح خوابیدم
یادم رفت که با خودم قرار گذاشتم زندگی کنم
ما آدما چقدر زود فراموش میکنیم...
۹۴/۰۷/۱۷