روح و ریحان

عمری که می گذرد...

نمیدونم قراره چند سال زنده باشم و زندگی کنم.
عمری که رفته رو اینجا ثبت میکنم. چند سال بعد یه نگاه می ندازم به ماه ها و روزایی که پشت سر گذاشتم و خلاصه شو با عنوان روح و ریحان برای همیشه ماندگار میکنم... برای وقتی که تو این دنیا نیستم.

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

خدایا یه فرجی برسون
خسته شدم
تو این یه ماه خواب درست حسابی نداشتم...
کی میخواد تموم شه :(

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۴
روح و ریحان ...

دیشب قبل از خواب داشتم به این فکر میکردم که هر وقت قطار داره میاد می ایستم تا تماشاش کنم
خیلی حس خوبی داره
فکر میکنم تو این قطارا زائرایی هستن که از مشهدالرضا برمیگردن یا مسافرایی که میخوان برن مشهد..


در گذر از مسیر روزمرگی ها
دلخوش کرده ام به لجظه عبور قطار دلتنگی ها

قطاری که به جانب طوس میرود

ساعت هشت صبح

تقاطع من و ریل آهنی

نگاهی پر از التماس
گره میزنم نگاه را به نگاه مسافران قطار
تا دخیل حاجت گره بزنند به پنجره فولاد بارگاه سلطان طوس

قطار رد شد
من جا ماندم بین روزمردگی هایم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۱۸:۱۱
روح و ریحان ...

تا حالا کسی سنگ جلو پاتون انداخت؟

آب جوب بالا آمده بود و کل خیابون رو آب گرفته بود
دو تا مامور شهرداری داشتن مسیر رو باز میکردن و جریان آب رو به سمت کانال هدایت میکردن

از همون دور که منو دیدن گفتن جلو نیا
اما من تا جایی که میتونستم از رو جدولا رفتم جلو

رسیدم به بریدگی
مامور شهرداری گفت کجا میخوای بری؟ گفتم که راه نیست
مغرورانه گفتم مسیرم ازین طرفه

دیگه چاره ای نداشتم جز برگشتن

مامور شهرداری گفت از اون خیابون میتونی به مقصدت برسی؟

گفت آره
رفت دوتا سنگ آوردگفت از رو اینا رد شو برو اون سمت خیابون

دلم سوخت... چقد بد برخورد کردم.... تمام کفشش تو آب بود اما کفش من اصلا خیس نشد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۱۷:۵۳
روح و ریحان ...


هیچ وقت دقدقه ی اینو نداشتم که چی بپوشم، چند وقتیه ذهنمو درگیر کرد.

شلوار جین مشکی
بلوز سفید کوتاه با آستینای بلند
شال سفید

سرچ کردم در مورد قوانین پوشش تو آمریکا
نسب به مسئله ی حجاب زیاد سخت نمیگیرن

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۴:۳۴
روح و ریحان ...
پسر جوونی خانمی حدودا 50 ساله رو تو خیابون می بینه
-سلااام. اینطرفا؟
+رفته بودم خرید
- چرا ازینجا خرید میکنی؟
+ پس از کجا خرید کنم؟
پسره چیزی نمیگه و فقط میخنده. اینگار قصد دست انداختنشو داشت بعدش میگه:
روسری خریدی؟
+ روسری نه، یه مقدار میوه و ...
- عکس بی روسری میذاری شبکه مجازی آقا صیفی چیزی بهت نمیگه
+آها... نه بابا نمیدونه
بعدش از هم خداحافظی میکنن و مسیرشون از هم جدا میشه و پسر همچنان در حال خندیدن بود...


من که شاهد این گفتگو بودم خودم خندم گرفت
یه جورایی داشت امر به معروف و نهی از منکر می کرد..
حالا هدفش هر چی بود حرکتش خیلی جالب بود
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۷:۰۸
روح و ریحان ...

زندگی فقط صد سال اولش سخته...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۱۸:۵۰
روح و ریحان ...
با خودم گفتم اصلا چه دلیلی داره برم تو دسته جات عزاداری امام حسین شرکت کنم و وایستم و به صف های سینه زنان و زنجیر زنان و... نگاه کنم
مگه مادر همین حسین (ع) نگفته بهترین چیز برای زن اینه نه نامحرمی او را ببیند و نه او نامحرمی را ببیند
خب اگه هدف اظهار حزن و اندوهه تو خونه پای تلویزیون و کتاب هم میشه حق مطلب رو ادا کرد

صدای طبل و نوحه از خیابون به گوش میرسید و من فقط به باز کردن پنجره اکتفا کردم و لحظه ای کوتاه به تماشای شکوه مراسم مولا امام حسین (ع) ایستادم.

نه... باید برم و تو این مراسم شرکت کنم تا من هم قطره ای باشم برای تشکیل این شکوه و عظمت.

دوباره یاد گفته ی حضرت فاطمه (س) افتادم.
گفتم این همه خانم با آرایش و حجاب بد، کی نگاهش به من میفته که چادر سرمه.
گفتم مگه زینب (س) چهل منزل در اسارت و پای پیاده در برابر نگاه نامحرم نبود؟
برای همدردی با زینب (س) هم که شده باید برم.

مادر به خونه آمد و برام آش نذری آورد. با خودم گفتم این روزی منه. شاید تو اون جمعیت کسایی بودن که این کاسه کوچیک آش نصیبشون نشد اما من با وجود اینکه تو خونه بودم غذای آقا قسمتم شد.

نرفتم.

نشستم پای سخنرانی تلویزیون... سخنران داشت از خطبه حضرت زینب تو مجلس یزید و شام حرف میزد
آخر سخنرانی که میخواست گریزی بزنه نوحه و ذکر مصیبت گفت:
حضرت زینب با لباس مندرس تو مجلس یزید حاضر شد... ادامه نباید داد... همین یک جمله دل آدم را باید به درد بیاره... زینبی که پیش ازین کسی او را ندیده بود
زینبی که وقتی از خانه خارج میشد هفت نفر از محارمش دورش حلقه میزدن تا مبادا کسی حجم بدنش را ببیند.

اینارو که شنیدم دلم قرص شد.


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۲۲:۴۵
روح و ریحان ...