پسر جوونی خانمی حدودا 50 ساله رو تو خیابون می بینه
-سلااام. اینطرفا؟
+رفته بودم خرید
- چرا ازینجا خرید میکنی؟
+ پس از کجا خرید کنم؟
پسره چیزی نمیگه و فقط میخنده. اینگار قصد دست انداختنشو داشت بعدش میگه:
روسری خریدی؟
+ روسری نه، یه مقدار میوه و ...
- عکس بی روسری میذاری شبکه مجازی آقا صیفی چیزی بهت نمیگه
+آها... نه بابا نمیدونه
بعدش از هم خداحافظی میکنن و مسیرشون از هم جدا میشه و پسر همچنان در حال خندیدن بود...
من که شاهد این گفتگو بودم خودم خندم گرفت
یه جورایی داشت امر به معروف و نهی از منکر می کرد..
حالا هدفش هر چی بود حرکتش خیلی جالب بود
-سلااام. اینطرفا؟
+رفته بودم خرید
- چرا ازینجا خرید میکنی؟
+ پس از کجا خرید کنم؟
پسره چیزی نمیگه و فقط میخنده. اینگار قصد دست انداختنشو داشت بعدش میگه:
روسری خریدی؟
+ روسری نه، یه مقدار میوه و ...
- عکس بی روسری میذاری شبکه مجازی آقا صیفی چیزی بهت نمیگه
+آها... نه بابا نمیدونه
بعدش از هم خداحافظی میکنن و مسیرشون از هم جدا میشه و پسر همچنان در حال خندیدن بود...
من که شاهد این گفتگو بودم خودم خندم گرفت
یه جورایی داشت امر به معروف و نهی از منکر می کرد..
حالا هدفش هر چی بود حرکتش خیلی جالب بود